پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستانهای کوتاه » بزرگترین افتخار
نوشته شده در یک شنبه 2 خرداد 1390
بازدید : 743
نویسنده : پرویز طهماسبی
بزرگترین افتخار

پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.

و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای کوتاه » بزرگترین افتخار , جمله , مادر , کودک , کلیسا , شهر , خشم , شاد , شهرت , محبوب ,



داستانهی کوتاه » فرار از زندگی
نوشته شده در یک شنبه 1 خرداد 1390
بازدید : 407
نویسنده : پرویز طهماسبی
فرار از زندگی

روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟شاگرد گفت:بله با کمال میل.استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم.شاگرد قبول کرد.استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد.استاد گفت:....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای , کوتاه , فرار از زندگی , تلاش , خلاصه , هیچگاه , انجام , مهم , کودک , بازی , ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد